مهلت بده مي روم... فقط پايت را بلند كن... غرورم را جمع كنم...
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت ، تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده می کند و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط می کند. پیر مرد صبح از خواب بیدار می شود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا می کند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است! از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او می شود. قدر هر کسی رو بدونید تا یه روزی پشیمون نشید هرگز فراموش نخواهم کرد که برای داشتن تو، دلی را به دریا زدم که از آب ، واهمه داشت . . . از جنس کدام نور بودی ستاره من؟ که جسارت با تو بودن در من جنبید؟
و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی و این شد عاشقانه ی آرام "من" و تو" تو مدام در " دوستت دارم " تکرار می شوی ولی من هنوز در اولین سر مشق آن مانده ام! نه ایراد از من است و نه از قلم های بی گناه تو را می نویسم اما نمی بینی لای هیچ سطری هم پنهان نمی شوی حتی میان هیچ خشمی هم مچاله نمی شوی! این کاغذ ها هستند که تو را نمی پذیرند مبادا نامت عاشقشان کند! من را به غیر عشق به نامی صدا نکن غم را دوباره وارد این ماجرا نکن بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن موهات را ببند دلم را تکان نده در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن من در کنار توست اگر چشم وا کنی خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن امشب برای ماندنمان استخاره کن اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
و من چه عاشقانه به رویت لبخند زدم
قالب رايگان وبلاگ پيجك دات نت |